14 بعد از یک غیبت صغری بازگشتم...
دختری از جنس الماس و دیار قلم
نوشته‌هایی با طعم آب طالبی
جمعه 13 / 8 / 1401
بعد از یک غیبت صغری بازگشتم...

 چهارشنبه متوجه شدم که انفولانزا گرفتم! جالب اینجاست وقتی برای اولین بار کرونا گرفتم الان ماه پارسال همین موقع‌ها بود... انگاری این دو سال رسمه که آبان ماه یه بیماری جدید بگیرم! شدیدا خسته و بی حالم، فقط دوست دارم که بخوابم... البته نمی‌دونم این از اثرات داروهاست یا خود بیماری؟؟ که گمونم هر دوتاش باشه... حجم بالایی از درس‌ها مونده؛ اما الان کم‌ترین توانی هم ندارم که به هندل کردن‌شون فکر کنم، چه برسه به اینکه بخوام درس بخونم! مطمئنم اگه بخونم هم با این جسم مریض، چیزی متوجه نمیشم. گلوم همچنان التهاب داره و مثل یه تپه است. 

نگرانم که نکنه تا شنبه خوب نشم و من بمونم، یه جسم مریض، حجم بالایی از درس، بی حالی ، گلو درد، ضعف و سردرد سر کلاس...

دعا کنین سری بعدی که اینجا رو آپ کردم، به خاطر خبر خوب شدنم باشه نه بدتر شدنم...